نويسنده: عبدالکريم بي آزار شيرازي




 

مقدمه

يکي از علوم مهم قرآني، علم تناسب آيات است. مناسبت در لغت به معناي مشاکلت، يعني هم شکل بودن، و نزديک به هم بودن است. و در اصطلاح علوم قرآني، به معناي ربط دهنده ميان آيات مي باشد که اين معناي رابط، خواه عام باشد يا خاص، عقلي و يا حسي و يا تلازم ذهني مانند سبب و مسبب و علت و معلول و نظاير و اضداد و مانند آن ها، با توجه به اين روابط و تناسب ها، تأليف کلام، مانند ساختمان محکمي مي شود که قسمت هاي مختلف آن با هم مربوط و هماهنگ مي باشند.(1)
از نظر علماي بلاغت مهم ترين وجه اعجاز قرآن، همين ترکيب و توصيف خاص آن است. بي توجهي به ترکيب خاص آيات و يا تجزيه و دست چين کردن و ريختن آن ها در قالب محدود و يک بعدي بشري، قرآن را از کلام الهي و اعجاز نطق و بيان پيشرفت مي اندازد و به صورت کلمات قصار و پر از ابهام و تکرار، در مي آورد. همان طور که پروفسور عرفان شهيد در مقاله خود تحت عنوان: Acontrbution to Quranic exegesis مي نويسد:
توجه به همبستگي آيات يک سوره در تفسير قرآن، بسيار حائز اهميت است، زيرا تجزيه آيات و تفسير هر يک، جداي از تمامي سوره، بيش از هر چيز براي قرآن زيان آور است.(2)

علم ارتباط و تناسب آيات

همان طور که سيوطي مي نويسد:« علم مناسبت (آيات)، فني ارزنده است و مفسران - به خاطر دقتي که در آن هست - کمتر به آن اهتمام ورزيده اند.»(3)
اغلب مترجمان و مفسران، از ابتدا، همبستگي و ارتباط آيات را مورد توجه قرار نداده بلکه بعضي مبناي کار خود را بر اساس عدم ارتباط آيات قرار داده و همواره از اين بعد، به آيات نگريسته اند. از سوي ديگر، شرح لغات و تفسر کلمات و مفردات و استطرادهاي معمول در تفاسير و پرداختن به جزئيات و فرعيات حواشي و اشکال و پاسخ هاي کلامي و فلسفي و فقهي و غيره، رشته ي پيوند و ارتباط ميان آيات را از هم گسسته است.
همان طور که آية الله شهيد سيد محمدباقر صدر مي نويسد:
سرچشمه اين نوع تفسير بريده و گسسته، اين است که تفسير ابتدا شعبه اي از حديث بوده و محدثان قسمتي از هر آيه اي که درباره اش حديثي روايت شده بود جداي از مجموعه آيات هر سوره مي آوردند و حديث مربوط را به دنبال آن نقل مي کردند. اين نوع تفسير که مفسر يا محدث، يک يا چند آيه را به وسيله احاديث به طور پراکنده تفسير مي کرد، از عصر صحابه آغاز شد و تا عصر « ابن ماجه » و « طبري » در قرن سوم و اوايل قرن چهارم هجري با شرح و بسط بيشتر منتهي گرديد و به تدريج اطلاعات تاريخي و معلومات لغوي نيز بر آن افزوده گرديد و هيچ گاه از چهارچوبه احاديث و مدلولات لغوي، پاي بيرون ننهاد.(4)
يکي ديگر از عوامل گسسته به نظر رسيدن آيات، نزول تدريجي قرآن طي بيست و اندي سال است که براي بسياري اين تصور را پيش آورده که قرآن عبارت است از آياتي پراکنده که بي هدف در کنار هم جمع آوري شده اند. در صورتي که مطالعه در تاريخ نزول و جمع آوري قرآن، نشان مي دهد که هر چند قسمت هاي گوناگون قرآن در زمان مختلف بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نازل مي شد، اما آن حضرت محل هر کدام را تعيين مي کردند.
در اين زمينه از ابن عباس نقل شده:
وقتي بر پيامبر صلي الله عليه و آله وحي نازل مي شد، نويسندگان وحي را احضار مي کردند و مي فرمودند: « اين آيات را در کنار فلان آيه از فلان سوره قرار دهيد. »(5)
اصحاب نيز آيات و سوره هاي قرآن را به همان ترتيبي که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله تعيين کرده بودند، حفظ و تدريس مي کردند و يا در نماز مي خواندند (6) و شايد با توجه به همبستگي آيات از نظر فقه و روايات شيعه است که در نماز بعد از حمد بايد يک سوره کامل قرائت شود و خواندن قسمتي از سوره کافي نيست.(7)
شيخ ولي الدين دهلوي مي گويد:
توهم کرده آن که مدعي شده که بايد براي آيات، دنبال مناسبت گشت، به دليل اين که بر حسب وقايع پراکنده است، جان کلام اين است که قرآن از لحاظ نزول بر حسب وقايع و رويدادهاست، اما از جهت ترتيب و اصل، مطابق حکمت بوده، بر وفق لوح محفوظ ترتيب يافته و تمام آيات و سوره هايش توقيفي است، چنانچه يک باره به بيت العزه نازل شده است.(8)

قايلان به علم تناسب و ارتباط آيات

نخستين کسي که به علم تناسب و ارتباط آيات پرداخته، شيخ ابوبکر نيشابوري است که در شرح و ادبيات، اطلاعات و معلومات وسيع داشته و در درس تفسير، ارتباط و تناسب آيات را مورد بحث قرار مي داد و بر علماي بغداد به سبب اين که علم تناسب و ارتباط آيات را نمي دانستند عيب مي گرفت.(9)
مفسراني که قرآن را بر مبناي همبستگي و ارتباط و تناسب آيات تفسير کرده اند بدين قرارند:
از مفسران قديم:
فخر رازي، در تفسير مفاتيح الغيب.
برهان الدين ابراهيم عمر بقاعي در نظم الدرر في تناسب الآيات و السور.
ابواسحاق احمد بن ابراهيم ثعلبي، در الکشف و البيان عن تفسير القرآن.
ابوبکر العربي، در احکام القرآن و سراج المريدين.
طبرسي، در مجمع البيان ( تحت عنوان النظم ).
و از مفسران جديد:
شيخ محمد عبده، در تفسير القرآن الحکيم.
شيخ محمود شلتوت، در تفسير القرآن الکريم، و الي القرآن الکريم.
سيد قطب، در تفسير في ظلال القرآن.
دکتر محمد عبدالله دراز، در مدخل إلي القرآن الکريم و النبأالعظيم.
و از ميان محققان اروپايي A.Gullaume ، از جمله کساني است که به همبستگي آيات توجه کرده است.(10)
قاضي ابوبکر ابن العربي در کتاب سراج المريدين مي نويسد:
ارتباط آيات قرآن به يکديگر به طوري که هم چون کلمه واحد بوده، مطالب آن تقسيم پذير و بر پايه نظم استوار باشد، علم عظيمي ( در علوم قرآني ) است که کسي آن را عرضه نکرده، جز يک نفر، آن هم تنها در سوره بقره و او عارف، ولي الله محمد بن احمد العلوي المظلومي است. سپس خداوند براي ما راهي به آن گشود و چون افراد لايقي براي آن نيافتيم و مردم را از بطالت پيشگان ديديم، بر آن مهر زديم و آن را بين خود و خداي خود قرار داديم و آن را به او بازگردانديم.(11)
از نظر امام خميني – رضوان الله عليه - حتي « بسم الله » در هر سوره متناسب با مطالب آن سوره بوده و تکراري نيست، چنانچه در کتاب چهل حديث مي فرمايند:
بايد دانست که « بسم الله » در هر سوره به حسب مسلک اهل معرفت متعلق است به خود آن سوره... و به حسب هر اعتباري در اسم، معناي الله فرق مي کند، زيرا که آن مسماي آن اسماء است و به حسب هر سوره اي از سور قرآن شريف که متعلق بسم الله در لفظ و مظهر آن در معناست، معناي « بسم الله » مختلف مي شود.(12)

مشکل اساسي در علم تناسب و ارتباط آيات

مشکل مهم و اساسي در علم تناسب و ارتباط آيات، اين است که وقتي موضوعات گوناگون هر سوره و گاهي حتي يک آيه به خردهاي معمولي عرضه مي شود، در بعضي موارد اتصال و ارتباط آن ها با يک ديگر بسيار بعيد به نظر مي رسد تا جايي که برخي منکر ارتباط آيات شده و بعضي را بر آن داشته که بگويند: جاي آيه تغيير يافته يا چنين توجيه کنند که پاره اي از آيات را براي مصون ماندن از دستبرد، در لابه لاي مجموعه آياتي پنهان کرده اند و از اين رو نامربوط مي باشند و يا بعضي از روايات صحيحي را که در شأن نزول آيات از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده کنار بگذارند، به دليل اين که قبل و بعد آيه با آن ارتباطي ندارد يا اين که اين گوناگوني موضوع در برخي از موارد حتي در يک آيه است.
دکتر محمد عبدالله درّاز استاد برجسته دانشگاه الازهر که تفسير سوره هاي بقره، يونس و هود را بر اساس ارتباط و تناسب آيات تدريس کرده و به نتايج شگفت انگيزي نايل گشته، قرآن را به تابلوي نقاشي بسيار نفيسي تشبيه مي کند که اگر نظرمان را به جزء کوچکي از آن محدود کنيم، جز رنگ هاي متنوع و گوناگون و نامربوط در کنار هم نمي يابيم، بايد کمي به عقب برگرديم تا ميدان ديدمان وسيع شود و اين تابلوي زيبا و بديع را يک جا و يک پارچه ببينيم. (13)
امام باقر (عليه السلام) در اين زمينه مي فرمايد:
ليس شيء أبعدَ من عقولِ الرجال من تفسيرِ القرآن، إنّ الآية يَنزلُ أوّلُها في شيءٍ، و أوسطُها في شيءٍ، و آخرُها في شيءٍ؛(14)
چيزي دورتر از تفسير قرآن به عقل هاي مردم نيست که آيه اي اولش درباره چيزي و وسط آن درباره چيز ديگر و آخرش درباره چيز سومي نازل شده است يا اين که يک کلام متصل و مربوط بوده که به وجود متعدد، منصرف مي شود.
همان طور که در اين روايت آمده: گوناگوني موضوعات، نبايد ما را بر آن دارد که فکر کنيم قرآن مجموعه مطالبي است گسسته و نامربوط، بلکه بايد بدانيم که قرآن با اين روش از کلام بشري، ممتاز مي شود و از حالت محدود يک بعدي داراي ابعاد و بطن هاي بسيار مي گردد که به تعبير امام باقر عليه السلام « ينصرف علي وجوه »( به وجوه متعدد منصرف مي شود ).
و نيز در همين روايت مي فرمايد: « اي جابر، براي قرآن باطني است که آن باطن، باطن ديگري هم دارد، هم چنين براي آن ظاهري است که آن ظاهر، ظاهري ديگر به همراه دارد. »
سيوطي بعضي از آيات که ارتباط و تناسبش مشکل است مطرح کرده (15) که علاقه مندان مي توانند به آن مراجعه کنند.
در اين مقاله به نمونه هاي ديگري از آيات مشکل قرآن که او و سايرين مطرح نکرده اند، مي پردازيم: نمونه آياتي که لازم است به فضاي تاريخي خود برده شوند و هم چنين نمونه کشف ارتباط آيات با کشف محور يا محورهاي سوره با توجه به براعت مطلع سوره و پايان آن و نيز نمونه اي از آياتي که بايد به سبب تأويل آن، توجه کرد و نيز نمونه ي آيه اي که به تعبير امام باقر عليه السلام « اوّلِ آن درباره چيزي و وسط آن درباره چيز ديگر و آخر آن درباره چيز سومي نازل شده است.»

طرح اشکال آيات مورد بحث و بررسي

1. ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلاَّ مَا يُتْلَى عَلَيْکُمْ )؛(16)
اي کساني که ايمان آورده ايد، به عهد و پيمان هاي خود وفا کنيد که منافع چهار پايان بر شما حلال گرديد مگر آنچه را که بر شما خوانده خواهد شد.
با اين که « احلت لکم » با « اوفوا بالعقود » در يک آيه هستند، اما ظاهراً هيچ ارتباطي ميان آن ها به نظر نمي رسد.
2.در سومين آيه سوره مائده به دنبال تحريم گوشت هاي ناپاک مي فرمايد:
( الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِنْ دِينِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً )؛
امروز کافران از دينتان مأيوس شدند، بنابراين از آنان نترسيد و از من بيم داشته باشيد، امروز دينتان را کامل گرداندم و نعمت خود را بر شما به کمال رساندم و اسلام را به عنوان آيين زندگي براي شما پسنديدم.
آن گاه به دنبال آن در همان آيه مي فرمايد:
( فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‌ )؛
و اما کساني که در مخمصه و تنگنا واقع شوند و متمايل به گناه نباشند مسلماً خداوند آمرزنده و مهربان است.
با اين که علماي شيعه و نيز بعضي از علماي اهل سنت بر آنند که آيه: ( اليَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِينَکُم ) در روز غدير خم در مورد ولايت علي بن ابي طالب نازل شده است.(17)
3.آيه 67 همين سوره:
( يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْکَافِرِينَ‌ )؛
اي پيامبر! آنچه را که از سوي پروردگارت نازل شد به مردم ابلاغ کن که اگر چنين نکني رسالت او را به انجام نرسانده اي و خداوند تو را از مردم در امان نگاه مي دارد و خداوند گروه کفرپيشه را هدايت نمي کند.
به اتفاق علما و مفسران شيعه، اين آيه در مورد ولايت علي بن ابي طالب شأن نزول يافته و بعضي از مفسران اهل سنت هم چون امام فخر رازي و شيخ محمد عبده و شيخ محمد رشيد رضا، اظهار مي دارند که بنا به روايات صحيح، اين آيه مربوط به غدير خم و ولايت علي بن ابي طالب است، اما چون آيات قبل و بعد در مورد يهود است، از آن روايات صحيح دست مي کشند.
اين آيات، نمونه هايي از مجموعه موضوعات گوناگون در يک آيه هستند که سخن امام باقر عليه السلام درباره آن ذکر شد.

فضاي تاريخي سوره ي مائده

براي بردن آيه به فضاي تاريخي خود و کشف ارتباط اول و وسط و آخر آيه يا سوره، لازم است موقعيت بني اسرائيل را که مورد بحث سوره است، در عصر نزول قرآن بررسي کنيم:
از آن جا که قوم موسي عليه السلام زماني داراي کتاب و حکومت و نبوت و روزهايي از طيبات و برترين جهان بودند: ( وَ لَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ‌ ).(18)
يهوديان معاصر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله که نسل ناخلف پيشينيان خود بودند: ( فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنَى )(19) به جاي کسب معنويت و عمل به کتاب آسماني، به دنيا روي آوردند، و دچار روحيه استکبار شيطاني و برتري قومي گشته، خود را از نسل ساره، بانوي حضرت ابراهيم و اعراب را از هاجر به عنوان کنيز زادگان تبعيد شده، تحقير مي کردند، چنانچه نويسندگان تورات اين روحيه استکباري را چنين به رشته تحرير درآورده بودند:
روزي که اسحاق را از شير مادر بازداشتند، ابراهيم ضيافتي عظيم برپا کرد، آن گاه ساره پسر هاجرِ مصري را که از ابراهيم زاييده بود ديد که خنده مي کند، پس به ابراهيم گفت: اين کنيز را با پسر بيرون کن زيرا که پسر کنيز با پسر من اسحاق وارث نخواهد بود... خدا به ابراهيم گفت: سخن او را بشنو، زيرا که ذريت تو از اسحاق خوانده خواهد شد و از پسر کنيز نيز امتي به وجود آورم زيرا که او نسل توست.(20)
آري، بني اسرائيل با چنين روحيه اي به سوي بني اسماعيل به شهر يثرب آمدند و ميان کوه تيما واحد، مستقر شدند و خود را به عنوان مردمي کتاب دار و باسواد بر مردم تحميل کردند و با روحيه ي مال دوستي به جمع آوري ثروت پرداختند و با سياست شيطاني « تفرقه بينداز و آقايي کن » از اختلاف ميان دو قبيله « اوس » و « خزرج » سوء استفاده نموده، بر آن ها سيادت مي کردند و در يک کلام داراي سلطه فرهنگي، اقتصادي و سياسي در مدينه شدند.(21)
هر گاه ميان دو قبيله اوس و خزرج با يهوديان جنگ در مي گرفت، از يهوديان مي شنيدند که مي گفتند: پيامبر آخرالزمان به زودي ظهور خواهد کرد و ما او را عليه شما ياري خواهيم داد.(22)
يهوديان با نشاني هايي که از پيامبر موعود حضرت محمد صلي الله عليه و آله در کتاب هايشان خوانده بودند، راهي شهر يثرب شدند (23) تا با کمک او بر دشمنان خود پيروز گردند و سلطه و اقتدار خود را گسترش دهند؛ از اين رو به هنگام ورود پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به يثرب از آن حضرت استقبال گرمي به عمل آوردند، ولي وقتي رسول اکرم صلي الله عليه و آله ميان اوس و خزرج و نيز مهاجران و انصار، پيمان برادري و وحدت اسلامي ايجاد کردند، يهوديان، زمينه سلطه ي سياسي خود را از دست دادند.(24)
و از طرف ديگر با تلاش پيگيري که پيامبر براي باسواد کردن مسلمانان به کار بردند تا جايي که فديه هر اسير جنگي را تعليم خواندن و نوشتن به ده مسلمان قرار دادند و روزها در حدود چهارصد نفر در « صُفّه » مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله به تحصيل علم مي پرداختند، زمينه سلطه فرهنگي را نيز از يهوديان باز مي گرفت.(25)
مسئله ديگر يهود اين بود که آنان خود را ملت برگزيده خدا مي انگاشتند و ولايت الهي و خلافت زمين و کتاب آسماني را منحصر به خود مي دانستند و انتظار داشتند که پيامبر اسلام از ميان آنان برانگيخته شود و از اين بالاتر، توقع داشتند که پيامبر اسلام از آنان پيروي کند.
(وَ لَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ )(26)؛
و يهوديان و مسيحيان هرگز از تو خشنود نخواهند شد مگر آن که از آيين آنان پيروي کني.
وقتي خداوند در سوره بقره پرده از چهره کفر و فسق و ظلم آن ها برداشت و با انتقال دادن قبله ي يهود به قبله ابراهيم، استقلال مسلمانان را اعلام داشت، انتظار آن ها اين بود که دعوت پيامبر، دعوتي محدود براي بي سوادان و مردم امي عرب بوده و کاري به کار آن ها نداشته باشد؛ اما وقتي ديدند که دين پيامبر جهاني است و يهوديان را در شمار اولين مخاطبان قرار داده و آن ها را بر اساس ميثاقي که قبلاً با خدا بسته اند - که از پيامبر آينده پيروي و حمايت کنند ( آل عمران/ 81) - به سوي دين خود فرا مي خواند، غرورشان سخت درهم فرو ريخت:
( قُلْ يَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْ‌ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ )؛(27)
بگو اي اهل کتاب، شما پايگاهي نداريد مگر آن که تورات و انجيل و آنچه را که از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده به پاي داريد.
اکنون مشکل ارتباط آيات سوره ي مائده را مورد بررسي قرار مي دهيم:

مشکل نخستين آيه ي مائده

1.(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ ...)
همان طور که در سوره هاي بقره، آل عمران و نساء به تفصيل آمده و در اين سوره نيز به آن اشاره شده: بني اسرائيل سمبل عهد شکني بودند: (28)( أَوَ کُلَّما عاهَدُوا عَهداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنهُم)(29) و همواره به ظلم و کفر و ناسپاسي و تکذيب و کشتار پيامبران مي پرداختند، خداوند به کيفر اين ستم ها، مائده آسماني را از آنان قطع کرد (بقره، آيه 61) و نعمات نيکويي که براي آنان حلال بود، حرام گرداند (نساء، آيه 160).
از جمله تورات به اين نعمات چنين اشاره مي کند: « هر بهيمه اي که شکافته سم باشد، ليکن شکاف تام ندارد و نشخوار نکند... و هر چه بر کف پا رود و نيز شتر ... براي شما نجس است.»(30)
و مسيحيان، به پيروي از رؤياي پطرس، همه ي گوشت ها - حتي گوشت خوک - را بر خود حلال کردند، علي رغم اين که حتي در تورات فعلي، صريحاً حرام شمرده شده است.
يکي از نشانه هاي مکتوب در تورات و انجيل، درباره ي به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اين بود که:
(وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِي کَانَتْ عَلَيْهِمْ )؛(31)
آنچه را که پاکيزه است برايشان حلال و آنچه را که پليد است حرام مي گرداند و بارهاي گران و زنجيرهايي که بر گردن آن ها بود بر مي دارد.
اينک در سوره ي مائده خطاب به کساني که به پيامبر اسلام ايمان آورده اند، نسخ پاره اي از احکام تورات را اعلام مي کند و مي فرمايد:
( يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ...) و به عهد و پيمان هاي خود وفا کنيد که در سايه ي ايمانتان به قرآن و پيامبر، کيفر دنيوي نقض پيمان و کفران و عصيان از شما برداشته و استفاده از انواع منافع بهيمه ي انعام ( شتر، گاو، گوسفند ) بر شما حلال گرديد: ( أُحِلَّت لَکُم بَهِيمَةُ الأَنعام ) و بدانيد که نعمات دنيوي و اخروي الهي در برابر وفاي به عهدتان منظور شده است.(32)

مشکل سومين آيه ي مائده

(الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِنْ دِينِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً ) گر چه قبلاً در سوره ي بقره: آيات 172 و 173 و سوره انعام، آيه 145، به طور اجمال چهار دسته از خبايث ( مردار، خون، گوشت خوک و آنچه به نام غير خدا ذبح شده ) حرام گشته و سوره نساء راه را براي تحريم خمر آماده و هموار کرده بود، آيات تورات به وسيله آيات قرآن نسخ مي شد؛ اما اعلام رسمي و قطعي آن به تفصيل در ده ماده در اين سوره، در واقع به معناي کنار رفتن تورات و انجيل و جانشين شدن آيات بهتري به جاي آن است: ( ما نَنسَخ مِن آيَهٍ أَو نُنسِها نَأتِ بِخَيرٍ مِنها أَو مِثلِها)(33) و اين امر به شدت اهل کتاب را خشمگين و ناراحت مي کرد و طبيعي است که مسلمانان را از عکس العمل احتمالي يهوديان و مسيحيان نگران سازد و آنان را از اعلام و تبليغ قطعنامه قرآن و نسخ و برکناري حکومت تورات و انجيل و جاي گزيني حکومت قرآن، باز دارد.
از اين رو در سومين آيه سوره مائده، ضمن اعلام حرمت خبايث و نسخ تورات و انجيل به مسلمانان مي فرمايد:
( فَلا تَخشَوهُم وَ أخشَونِ ) : از کفر پيشگان اهل کتاب براي اعلام نسخ تورات و انجيل نترسيد، بلکه از خدا بترسيد که امروز کفر پيشگان اهل کتاب و غيره از کشاندن دين شما به دين شرک آلود خودشان و يا ضربه زدن و محدود شدن دين اسلام به اعراب مأيوس شدند ( اليَومَ يَيئسَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِن دِينِکُم ).
ديگر تنها دل خوشيِ مشرکان و کفر پيشگان اهل کتاب اين بود که چون پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پسر و جانشيني ندارد، « ابتر » بوده، بعد از مرگ او همه چيز يک باره تمام شود و ولايت و خلافت و اقتدار زمين بار ديگر به آن ها باز گردد و کتاب تورات و انجيل در جامعه حاکم گردد.
خداوند در همين آيه اعلام مي دارد که امروز همراه اعلام نسخ احکام تورات و انجيل با سه بار اعلام لغو ولايت اهل کتاب و نهي مردم از درآمدن در ولايت آنان در همين سوره مائده آيه 51 مي فرمايد:
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ).(34)
و به دنبال آن براي اعلام ولايت خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و ادامه ولايت پيامبر توسط علي عليه السلام و خاندانش مي فرمايد:
(إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌ ).(35)
که به اتفاق تمام مفسران شيعه و نيز اکثر مفسران اهل سنت، قسمت سوم آن در مورد علي بن ابي طالب است.(36)
آري، با اين حکم که امروز در کنار نسخ و بر کناري تورات و انجيل و اهل کتاب از ولايت و خلافت در اين سوره اعلام شده، ثبات و بقاي ولايت الهي و پيامبر صلي الله عليه و آله بر مؤمنان و بعد از پيامبر، علي عليه السلام و خاندانش ادامه ي ولايت و حکومت قرآن و خلافت و اقتدار مسلمانان را در بر مي دارد:
دين شما را تکميل و نعمتم را بر شما به کمال رساندم و اسلام را به عنوان آيين (زندگي) براي شما پسنديم:
( اليَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِينَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَيکُم نِعمَتِي وَ رَضِيتُ لَکُمُ الإسلامَ دِيناً).
بنابراين از اعلام نسخ تورات و انجيل و حلال شدن طيبات و حرام شدن خبايث از اهل کتاب و مشرکان نترسيد که ديگر دوران ولايت آنان سپري شده و ولايت، منحصراً از آن خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و بعد از پيامبر، علي عليه السلام است، پس از خدا بترسيد و به احکام قرآن عمل کنيد، مگر اين که در روزگار قحطي و کمبود آذوقه به خوردن محرمات ناگزير شويد و متمايل به گناه نباشيد، آن گاه خداوند آمرزنده و مهربان است:
( فَمَنِ اصطُرَّ في مَخمَصَهٍ غَيرَ مُتَجائِفٍ لأثمٍ فَإنَّ اللهَ غَفُورُ رَحيمٌ ).

مشکل آيه « تبليغ »

بر اساس روايات صحيح شيعه و سني، آيه 67 سوره ي مائده: ( يا أيُّها الرَّسُولُ بَلَّغ ما أُنزِلَ إلَيکَ مِن رَبِّکَ...) مربوط به اعلام ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام در روز غدير خم است ولي اشکال بعضي از علماي اهل سنت مانند امام فخر رازي، شيخ محمد عبده و شيخ محمد رشيد رضا اين است که آيات قبل و بعد، همه مربوط به اهل کتاب است. صاحب تفسير المنار مي نويسد:
ما حديث ولايت را مي پذيريم و ولايت علي عليه السلام را مانند ولايت پيامبر به حساب مي آوريم و ايمان داريم که قرآن و عترت از هم جدا نشود؛ اما چون آيات قبل و بعد از آن در مورد يهود است، آيه فوق نمي تواند در ارتباط با ولايت علي بن ابي طالب باشد.(37)
براي حل اين مشکل بايد آيه ي فوق را در جمع تمامي سوره، مورد توجه قرار دهيم، آن گاه خواهيم ديد که آيه ي تبليغ در عين ارتباط کامل با اهل کتاب، به اعلام ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام در روز غدير خم مربوط است؛ زيرا همان طور که موقعيت يهوديان عصر پيامبر صلي الله عليه و آله تشريح شد، در اثر از بين رفتن زمينه هاي سلطه سياسي، اقتصادي، فرهنگي و مذهبي، بني اسرائيل از هنگام ورود پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به مدينه با نزول آيات سوره ي بقره تا آخرين سوره قرآن، يعني سوره مائده، آن همه غرور و تفاخر و استکباري که داشتند، در هم فرو ريخته بود و علي رغم آن همه توطئه ها و تبليغات و بريدن از پيامبر صلي الله عليه و آله و هم دست شدن با مشرکان مکه، روز به روز عظمت و اقتدار پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و مسلمانان بيشتر و بيشتر مي شد.
در اين صورت اهل کتاب تنها يک دل خوشي برايشان باقي مانده بود و آن اين که:
چون پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله فرزند و جانشين ندارد، لذا بعد از مرگ او، يک باره همه چيز تمام مي شود و آن ها بار ديگر سلطه ي ولايت خود را بر مردم باز مي يابند.
آري، در چنين موقعيتي پيامبر صلي الله عليه و آله مأمور مي شود تا پيام اساسي سوره ي مائده را که در حجة الوداع بر وي نازل شده، رسماً به مردم ابلاغ کند.
( يا أَيُّها الرَّسُولُ بَلَّغ ما أُنزِلَ إِلَيکَ مِن رَبِّکَ )؛
اي پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شد ابلاغ کن.

چه چيز بر پيامبر نازل شده بود؟

سوره مائده، آخرين سوره و جامع پيام هاي ساير سوره هاي قرآن، بلکه به مثابه قطعنامه قرآن است و در حجة الوداع، بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نازل شده است. اگر رئوس مطالب اين سوره را از نظر بگذرانيم، اين مسائل جلب توجه مي کنند که همگي با هم مربوطند:

1.نسخ پاره اي از احکام تورات و انجيل

حلال کردن طيبات و حرام کردن محرمات که از وظايف و نشانه هاي پيامبر موعود در تورات و انجيل بود،(38) به خصوص چيزهاي طيبي که يا يهوديان خود بر خود حرام کرده بودند ( مانند گوشت شتر ) و يا خداوند به کيفر عهد شکني هايشان تحريم فرموده بود ( مانند بهيمه انعام ) و يا چيزهاي ناپاکي که مسيحيان با رؤياي دروغين پطرس بر خود حلال کرده بودند ( مانند شراب و گوش خوک ) (آيات 1-5).
هم چنين برداشتن احکام سنگيني که در مورد طهارت و نجاست به عنوان کيفر بر بني اسرائيل اجرا مي شد (آيه 6). مشروط به تقوا در برابر ميثاق با خدا، قيام براي خدا، گواهي از روي عدالت، پرهيز از بي عدالتي و توکل بر خدا و در برابر، خداوند وعده مغفرت و پاداش عظيم و جلوگيري دشمنان از دست يازيدن به آن ها را داده است. (آيات 7-11)

2.لغو ميثاق يهود و نصارا با خدا

خداوند از بني اسرائيل ميثاق گرفته بود که اگر به دستورهاي الهي عمل کنند، خدا با آن ها باشد اما در اثر عهدشکني هايشان خداوند آنان را طرد و مورد لعنت و دور باش قرار داد و دل هايشان را سخت گرداند ( آيات 12و 13): ( فَبِما نَقصِهِم مِيثاقَهُم لَعَنّاهُم ).
هم چنين از نصارا نيز پيمان گرفت، ولي آن ها پاره اي از تذکرات را فراموش کردند و تا روز قيامت دچار دشمني و عدالت با يکديگر شدند (آيه 14): ( فَأَغرَينا بَينَهُمُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إلي يَومِ القِيامَةِ).

3.دعوت اهل کتاب به قرآن و بيان انحرافات

اي اهل کتاب! پيامبر صلي الله عليه و آله به سوي شما آمد تا بسياري از حقايق کتاب آسماني را که شما پنهان مي کرديد آشکار سازد و از بسياري درگذرد، از جانب پروردگار، نور و کتاب روشنگري به سوي شما آمده که خداوند به وسيله ي آن کساني را که از پي رضا و خشنودي او هستند به راه صلاح و سلام هدايت مي کند و از تاريکي ها به سوي روشنايي مي برد و راه راست هدايت مي کند (آيات 15 و 16).
« آن ها که خدا را همان مسيح مي دانند کافرند ».(آيه 17)
« يهود و نصارا ادعا مي کنند ما پسران و دوستان خداييم، ادعاي بي اساسي است. »
سرپيچي بني اسرائيل از فرمان خدا براي رفتن به جنگ بعد از آن همه نعمات الهي و چهل سال سرگرداني و محروميت از سرزمين موعود به کيفر تخلف و فسقشان (آيات 20-26).

4.تأويل دو بني آدم به بني اسرائيل و بني اسماعيل

سخن از بي تقوايي و عدم شايستگي بني اسرائيل را براي خلافت و امامت زمين در مقابل بني اسماعيل و مسلمانان که امامت و اقتدار زمين به آن ها منتقل مي شود، در رديف داستان قابيل و هابيل ذکر مي کند که وقتي خداند قرباني هابيل را مي پذيرد و قرباني قابيل را نمي پذيرد، قابيل اظهار مي دارد که تو را مي کشم، اما هابيل مي گويد:
( إنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقِينَ )
خداوند تنها از تقوا پيشگان مي پذيرد (آيه 27)
بني اسرائيل نيز در دروازه ي سرزمين موعود و بني اسماعيل ( پيامبر و مسلمانان ) در بدر و حديبيه مانند جدشان حضرت ابراهيم و اسماعيل مورد آزمايش الهي قرار گرفتند، درحالي که با خود قرباني برده بودند.
همان طور که هابيل بهترين چيزي که داشت با اخلاص و تقوا به قربانگاه برد، بني اسماعيل و مسلمانان نيز در بدر و حديبيه حاضر شدند تا جان شيرين خود را در راه خدا و پيامبرش قرباني کنند و اظهار دارند: ما هم چون بني اسرائيل نخواهيم بود که به موسي گفتند: ( فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ‌ )(39) بلکه مي گوييم: تو و پروردگارت برويد و بجنگيد و ما هم با شما همرزم خواهيم بود.(40)
آري، بني اسرائيل نيز هم چون قابيل با اعتراض به خدا و حضرت موسي عليه السلام از رفتن به جنگ خودداري کردند.
خداوند قرباني و ايثار صادقانه مسلمانان را هم چون قرباني هابيل، ابراهيم و اسماعيل پذيرفت و فتح مکه را نصيبشان کرد (فتح /18) و ندامت و حضور بني اسرائيل را براي رفتن به جبهه بعد از اکراه و اعتراض نپذيرفت و آن ها را چهل سال از سرزمين موعود، محرومشان ساخت: ( قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ ).(41)
همان طور که قابيل به برادرانش حسادت ورزيد و گفت:« لأقتلنّک » تو را مي کشم (مائده/27) بني اسرائيل نيز به برادر خود، بني اسماعيل، به خصوص پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله حسادت ورزيدند:
(أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِيماً ).(42)
قابيل تصميم گرفت که دستش را براي کشتن برادر دراز کند: ( لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَکَ لِتَقْتُلَنِي )(43) بني اسرائيل نيز بارها براي کشتن و مسموم دست به خيانت گشودند: ( إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْکُمْ أَيْدِيَهُمْ ).(44)

 

5.بي تقوايي بني اسرائيل در قوانين کيفري

*در آيه 33 کيفر شديد تجاوز به امنيت اجتماعي را بيان مي کند و در آيه 37 مي فرمايد دست دزد را براي عبرت ديگران بايد قطع کرد.
* در آيات 41-50 نشان مي دهد که بني اسرائيل براي رهايي از قواين کيفري تورات به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله زباني ايمان مي آورند و قرار مي گذارند که اگر پيامبر به مجازات کمتري حکم کرد، بپذيرند و گرنه از آن احتراز جويند.
خداوند علماي بي تقواي يهود را به عنوان « سماعون للکذب »: تشنه ي شنيدن حکم دروغ، و « أکّالون للسحت »: طالب خوردن مال حرام خوانده و سرانجام اين ملت پيمان شکن را که خوستار حکم غير الهي، يعني حکم جاهلي بودند با سه عنوان « کافرون، ظالمون، فاسقون » معرفي مي کند و از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله مي خواهد که طبق آنچه که خداوند نازل کرده، ميان آنان حکم کند.

6.انتقال ولايت از بني اسرائيل به مسلمين

*در آيه 51-53 سه بار از مسمانان مي خواهد که چنين ملت کافر، ظالم و فاسقي را که خواستار حکم و حکومت غيرالهي است، اولياي خود قرار ندهند و کساني که با آنان ( يعني ظالمون ) محسوب مي شوند و افراد بيماردل که از ترس به سوي آنان مي شتابند پشيمان شوند و تلاششان بر باد است و زيانکار گردند.
*در آيه 54 به مسلمانان با ايمان هشدار مي دهد که اگر از دين اسلام به سوي آنان برگردند، خداوند جمعيتي را جاي گزين آن ها سازد که داراي اين چنين اوصاف باشند:
1.خدا آن ها را دوست مي دارد و آنان نيز او را دوست مي دارند.
2.در برابر مؤمنان متواضع مي باشند.
3.در برابر کافران خشن و نيرومندند.
4.در راه خدا جهاد مي کنند.
5.از سرزمين هيچ ملامت کننده اي نمي هراسند و اين فضل خداست که به هر کس بخواهد اعطا مي کند.
ولي و سرپرست شما منحصراً عبارتند از: خدا و پيامبرش و آنان که ايمان آورده و نماز به پا مي دارند و در حال رکوع، زکات مي پردازند ( طبق تفاسير شيعه و سني منظور علي عليه السلام است) کساني که ولايت خدا، پيامبر صلي الله عليه و آله را بپذيرند (نبايد هراسي از بازگشت ولايت يهود و نصارا داشته باشند ) که مسلماً حزب الله پيروز و غالب خواهند بود. ( آيات 55 و 56):
(إنَّما وَلِيُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاهَ وَ يُؤتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعونَ * وَ مَن يَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ رَسَولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإنَّ حِزبَ اللَهِ هُمُ الغالِبُونَ).
در آيه 57 بار ديگر تکرار مي کند که
مبدا اهل کتاب و کفار- که دين و نماز شما را به استهزا گرفته اند - را به عنوان اولياي خود برگزينيد؛ بلکه اگر ايمان داريد تقواي الهي در پيش گيريد، زيرا اينان قومي هستند که عقل خود را به کار نمي برند: ( ذَلِکَ بِأَنَّهُم قَومٌ لا يَعقِلُونَ ).

7.خشم و کينه ي اهل کتاب

طبيعي است که آنچه در اين سوره يک جا و رسمي به صورت قطعنامه قرآن و در سوره هاي ديگر به طور پراکنده نازل شده است، خشم و کينه اهل کتاب را يک باره برانگيزد و آن ها را به فکر انتقام وادارد.
از اين رو در آيه 59 مي فرمايد:
(قُل يا أَهلَ الکِتابِ هَل تَنقُمونَ مِنّا إِلّا أن آمَنّا بِاللهِ وَ ما أُنزِلَ إِلَينا وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلُ وَ أَنَّ أَکثَرَکُم فاسِقُونَ)؛
بگو اي اهل کتاب، آيا خشم و کينه و خرده گيري شما نسبت به ما نه به اين خاطر است که ما به خدا و به آنچه بر ما و پيشينيان فرو فرستاده شده ايمان آورده ايم و اين که بيشتر شما فاسقيد؟!
آن گاه در آيات 60-66 چهره ي يهوديان بزهکار را بيشتر آشکار مي سازد:
*کساني که مورد لعن و غضب الهي واقع شده اند.
*بعضي از آن ها به صورت ميمون و خوک درآمدند.
* و طاغوت را پرستش کردند.
* و بسياري به سوي گناه و تجاوز و خوردن مال حرام مي شتابند.
* و علماي يهود آنان را از سخنان گناه آلود و حرام خواري باز نمي دارند، چه بد مي کردند.
* و با بي ادبي گفتند: دست خدا باغل و زنجير بسته، دست هاي خودشان بسته و لعنت خدا بر آنان باد.
* خداوند در آيه 68 مي فرمايد:
( وَ لَيَزِيدَنَّ کَثِيراً مِنهُم ما أُنزِلَ إِلَيکَ مِن رَبِّکَ طُغياناً وَ کُفراً...)
و اين آيات که بر تو از جانب پروردگارت نازل شده، برسرکشي و کفر بسياري از آن ها بيفزايد اما ما ميانشان - تا روز قيامت - عداوت و دشمني افکنديم، هرگاه آتش جنگ برافروزند، خداوند آن را فرونشاند و اينان به فساد در زمين مي کوشند و خداوند مفسدين را دوست ندارد.
البته اگر اهل کتاب ايماني مي آورند و تقوا پيشه مي کردند، گناهشان را مي پوشانديم و به بوستان هايي سرشار از نعمت و ناز وارد مي کرديم: ( وَ لَو أَنَّ أَهلَ الکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقُوا لَکَفَّرنا عَنهُم سَيِّئاتِهِم وَ لأَدخَلناهُم جَناتِ النَّعيم ).
متأسفانه برخي از آنها ميانه رو، ولي بسياري از آنان بدکردارند: ( مِنهُم أُمَّهٌ مُقتَصِدَةٌ وَ کَثِيرٌ مِنهُم ساءَ ما يَعمَلُونَ).

8.فرمان ابلاغ

خداوند در آيه 67 به دنبال پرده برداري از زننده ترين چهره هاي يهود، به پيامبرش فرمان مي دهد:
آنچه از جانب پروردگارت نازل شده به مردم ابلاغ کن: ( بَلَّغ ما أُنزِلَ إِلَيکَ مِن رَبِّکَ)
بنابراين، آنچه بر پيغمبر نازل شده عبارت است از:
1.آيات افشا کننده چهره هاي کفر، ظلم، فسق و نفاق يهود و عدم لياقت و صلاحيت آن ها براي امامت و ولايت مردم.
2.نسخ پاره اي از احکام تورات و انجيل (مائده/ 11-1)
3.لغو ميثاق و عهد ولايت خدا با اهل کتاب (مائده/ 12-14)
4.نهي شديد از قرار دادن يهود و نصاراي کافر، ظالم، فاسق و خواستار حکم و حکومت غير الهي، به عنوان اوليا ( مائده/ 15-26)
5.انحصار ولايت به خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و بعد از پيامبر به علي عليه السلام ادامه دهنده ولايت بر مؤمنان:
(إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌).(45)
قسمت 1-4، قبلاً در سوره هايي چون بقره، آل عمران، نساء، انعام و اعراف نيز به طور پراکنده آمده بود، اما آنچه در اين سوره تازگي دارد همان قسمت پنجم، يعني انحصار ولايت به خدا و پيامبر و بعد از پيامبر ادامه ي آن توسط امام علي عليه السلام است که ابلاغ آن باعث مي شود که آخرين دريچه اميد به بازگشت دين و ولايت بعد از مرگ پيامبر صلي الله عليه و آله به سوي کفر پيشگان يهود و نصارا بسته شود و آن ها از ضربه زدن به دين اسلام مأيوس گردند: ( اليَومَ يَئِسَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِن دِينِکُم ).
به وسيله اعلام انحصار ولايت و ادامه آن بعد از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله دين اسلام کامل گردد و نعمت الهي بر مسلمانان به حد کمال رسد: ( اليَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِينَکُم وَ أَتمَمتُ عَلَيکُم نِعمَتِي ).(46)
زيرا اگر مسلمانان هم چنان از ترس يهود و نصارا تحت ولايت آنان در مي آمدند و هم چنان که امروز بسياري از کشورهاي اسلامي درآمده اند، ديگر اسلام، استقلال، آزادي، عظمت و شکوه خود را از دست مي دادند و با مرگ پيامبر يک باره همه چيز تمام مي شد و يا دچار اختلاف داخلي مي گشتند و از صفحه تاريخ محو مي شدند؛ آن گاه بود که تمامي زحمات پيامبر صلي الله عليه و آله به هدر مي رفت و رسالتش به انجام نمي رسيد.
از اين رو خداوند خطاب به پيامبرش مي فرمايد:
( وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ )« يعني اگر – آنچه در سوره مائده نازل شده مخصوصاً آيه : ( إنَّما وَلِيُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا...) را به مردم - ابلاغ نکني، رسالت او را به انجام نرسانده اي.»
البته طبيعي است که اين « ابلاغ »، بر کفر و طغيان بسياري از اهل کتاب بيفزايد و آنان را به عکس العمل شديد و قتل پيامبر صلي الله عليه و آله وادار کند.
(وَ لَيَزِيدَنَّ کَثيراً مِنهُم ما أُنزِلَ إِلَيکَ مِن رَبِّکَ طُغياناً وَ کُفراً) اما خداوند مي فرمايد: ( وَ اللهُ يَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ) و خداوند تو را از مردم (کفر پيشه ي يهود و غيره) در امان نگه خواهد داشت و خداوند توطئه گروه کفر پيشه را به هدف نمي رساند: ( إِنَّ اللهَ لا يَهدِي القَومَ الکافِرِينَ).
اهل کتاب، دست آخر توقع داشتند که چون تورات و انجيل مورد قبول پيامبر صلي الله عليه و آله است، به آن ها اجازه دهد که پايگاه و موقعيت خود را به طور مختار حفظ کنند، يعني آن ها قرآن را کنار بگذارند و پيامبر صلي الله عليه و آله هم کاري به آن ها نداشته باشد.
خداوند به پيامبر دستور مي دهد که به آن ها اعلام کند: شما هيچ موقعيتي نداري مگر وقتي که واقعاً به تورات و انجيل بر شما نازل شده (قرآن) عمل کنيد: ( قُل يا أَهلَ الکِتابِ لَستُم عَلي شَيءٍ حَتي تُقِيموُا التَّوراهَ وَ الإنجِيلَ وَ ما أُنزِلَ إِلَيکُم مِن رَبِّکُم)(آيه 68) زيرا اگر قرآن را کنار بگذاريد در واقع قسمت اصلي و مهمي از تورات و انجيل را نفي نموده و عمل نکرده ايد، چرا که تورات و انجيل مشخصات پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را پيشگويي کرده و با بني اسرائيل عهد نموده که به وي ايمان آورند و از او حمايت کنند و از نور و قرآني که بر او نازل شده است پيروي نمايند.(47)
آري اي پيامبر! اين حقيقت را به آنان ابلاغ کن، هر چند که بسياري از آنان در برابر ( ما أُنزِلَ إلَيکَ ) بر طغيان و کفرشان افزوده خواهد شد. آنان بايد بدانند که با اعلام اين سوره، ديگر دوره ولايت و فرمانروايي آن ها سپري شده و اينک نوبت ولايتِ خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و تداوم آن به وسيله علي عليه السلام است. بايد بدانند که ديگر ولايت و خلافت به سوي آنان باز نخواهد گشت.
بنابراين، آيه ي تبليغ - در عين ارتباط کامل با آيات قبل و بعد که درباره يهود و اهل کتاب است - کاملاً مربوط به ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام است.
طبق روايت صحيح شيعه وسني، به دنبال نزول اين آيات، پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله در غدير خم - جايي که راه يمن از راه مدينه جدا مي شد و اهل يمن مي خواستند به يمن برگردند - در برابر همه مسلمانان قرار گرفت و دست علي عليه السلام را بالا برد و صريحاً ولايت علي بن ابي طالب را به همه مردم ابلاغ فرمود.(48)
و براي انتقال سرزمين موعود ( سرزمين قدس ) از يهود به مسلمانان، فرمان تشکيل « جيش اسامه » را صادر کرد.
بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله، سپاه اسامه به سوي فلسطين حرکت کرد و هنوز بيست روز از حرکت سپاه نگذشته بود که مسلمانان بر شهر بلقا واقع در فلسطين اشغالي هجوم بردند و اين پيروزي و حمله برق آسا، گامي اساسي در راه فتح شام فلسطين و بيت المقدس بود و سرانجام در سال 15 هجري: قدس رسماً به تسلط مسلمانان درآمد.(49)

نتيجه گيري کلي

ارتباط و تناسب آيات قرآن، علم عظيمي در علوم قرآني است که باعث مي شود قسمتي از آيات سوره، قسمت ديگر را تفسير کند « يُفَسّرُ بعضُه ببعض» و برخي گواه بر برخي ديگر باشد « يَشهد بعضه ببعض »(50) و بعضي با بعضي ديگر سخن گويد: « ينطق بعضه ببعض »(51) و آيات مبهم و متشابه به وسيله آيات محکم از پرده ابهام درآيد و تأويلات الهي در خلال آيات قرآني کشف گردد و آياتي که تکراري يا بدون ارتباط و تناسب به نظر مي رسند، وقتي در مجموعه ي آيات سوره ي مربوط در نظر گرفته شود، معناي خاص هر کدام ظاهر گشته، معلوم مي شود که در واقع تکراري و بي ارتباط نيست.
آن گاه است که درياي بي کران مفاهيم قرآن در برابر ما آشکار مي گردد و استفاده ما از قرآن، هزاران برابر خواهد گشت و مهم ترين چهره اعجاز قرآن، يعني اعجاز در ترکيب و توصيف و نظم و تناسب آيات در برابر ما نمايان خواهد شد.
مشکل در علم تناسب و ارتباط آيات، گوناگوني موضوعات در هر سوره و گاهي حتي در يک آيه است که نمونه هاي بارز آن در سوره مائده مي باشد در اين مقاله با توجه به فضاي تاريخي خاص اين سوره ديديم که موضوعات گوناگون مطرح شده در سوره در عين حال کاملاً به يکديگر مربوطند.

پي‌نوشت‌ها:

1.ر.ک:سيوطي، الاتقان، نوع 62
2.Arabic and Islamiec studies in honor of H.A.R.Gibb.ed 1965.p.576
3. همان، نوع 62، ج2، ص 341
4.شهيد صدر ، انسان مسئول و تاريخ ساز از ديدگاه قرآن، ص 7-9
5.ر.ک: سنن أّبي داود، ص 31
6.ر.ک: سيوطي، الاتقان، ج1، ص 99؛ بحراني، البرهان، ج1، ص 238 و 33؛ مقدمتان في علوم القرآن، ص 44، 48، 49، 64 و 74؛ مجمع البيان، ج1، ص 31؛ تفسير صافي، ج1، ص24؛ سفينة البحار، ج 1، ص 526 و 527؛ المرشد الوجيز، ص 44 و ابوالقاسم خويي، البيان، ص 92
7.امام خميني، تحرير الوسيله، ج1، ص 160
8.به نقل از: الاتقان، نوع 62، ص 342
9.همان، ص 242
10.the meaning of Amaniya suraa 2: 73, ing kritzeck and B.Winder (edd)- Te World of Islam Iondon,1956, pp. 41-46
11.به نقل از البقاعي، تفسير نظم الدرر في تناسب الآيات و السور، ج1، ص 7-9 و سيوطي، الاتقان، نوع 62، ج2، ص 241
12.امام خميني، چهل حديث، ص 547
13.درّاز، مدخل الي القرآن الکريم، ترجمه محمد عبدالعظيم علي، ص 118-120
14.تفسير عياشي و سمرقندي، ج1، ص 17؛ بحارالانوار، ج89، باب 10؛ تفسير القرآن بالراي، ص 94؛ البرهان، ج1، ص 14 و 17 و الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 73 و 87
15.ر.ک: الاتقان، بحث « تناسب آيات ».
16. مائده، آيه 1
17.ر.ک: علامه اميني، الغدير، ج1، ص 20 و 32-238
18.جاثيه، آيه 16
19.اعراف، آيه 169
20.تورات، سفر پيدايش، 21: 9-13
21.ر.ک: الاغاني، ج19، ص 95
22.ر.ک: سيره ابن هشام، ج1، ص 225
23.ر.ک: تفسير عياشي، ج1، ص 49؛ البرهان، ج1، ص 128؛ تفسيرالصافي، ج1، ص 115 و مجمع البيان، ج1، ص 158
24.سيد قطب ، في ظلال القرآن، ج 1، ص 50-53 و کاشف، ج3، ص 14
25.ر.ک: سيره ي ابن هشام، ج2، ص 216
26.بقره، آيه 120
27.مائده، آيه 68
28.ر.ک: بقره، آيات 51، 54، 59، 65، 83، 84، 93 و 100.
29.بقره، آيه 100
30.تورات، سفر لاويان، 11: 26-4
31.اعراف، آيه 157
32.بقره، آيه 40
33.همان، آيه 106
34.ر.ک: آيات 57 و 81 سوره مائده
35.مائده، آيه 55
36.ر.ک: کاشفي، تفسير مواهب عليه، ج1، ص 330 و زمخشري، کشاف، ج1، ص 649 و نيز بقاعي، نظم الدرر، ج 1، ص 194
37.عبده، المنار، ج6، ص 463
38.ر.ک: اعراف، آيه 157
39.مائده، آيه 24
40.سيره ابن هشام، ج2، ص 266 و 267
41.مائده، آيه 26
42.نساء، آيه 54
43. مائده، آيه 28
44.همان، آيه 11
45.مائده، آيه 55
46.همان، آيه 3
47.ر.ک: اعراف، آيه 157؛ و تورات، سفر تکوين، 17: 20-17، 10:49، و انجيل يوحنا، 26:15، 7:16.
48.ر.ک: فخررازي، التفسير الکبير، ج12، ص 48؛ المنار، ج6، ص 463؛ الغدير، ج1، ص 214-229؛ صحيح ترمذي، ج2، ص 298؛ مسند احمد بن حنبل، ج4، ص 281؛ صحيح، ابن ماجه ص 12؛ حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، ج3، ص 109؛ سيوطي، الدر المنثور، در سوره ي احزاب ذيل آيه : ( النَّبِيُّ أَولي بِالمُؤمِنينَ مِن أَنفُسِهِم)؛ حلية الاولياء، ج5، ص 16؛ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج8، ص 290 و فيض القدير، ج6، ص 217.
49.ر.ک: الکاشف، ج3، ص 22
50.نهج البلاغه، امام علي عليه السلام خطبه 131 و نيز زمخشري، الکاشف، ج1، ص 98 و 99
51.همان

منبع مقاله :
صاحبي، محمدجواد، بوستان کتاب، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول/ 1391